دومین کمیسیون همایش بینالمللی مطالعات تطبیقی اخلاق در اسلام و مسیحیت در روز یکشنبه 13 اسفند 1402 برگزار شد
گزارش پانل اول دومین کمیسیون همایش بینالمللی مطالعات تطبیقی اخلاق در اسلام و مسیحیت
با موضوع: اخلاق مثبت جهانی در اسلام و مسیحیت
تاریخ: یکشنبه 13 اسفند 1402
با ارائه سه مقاله: ۱. مقاله آقای دکتر حسن بوسلیکی، مدیر گروه پژوهشی تربیت اخلاقی در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی با عنوان «پنجرههایی از آموزههای اسلامی به سوی اخلاق جهانی». ۲. مقاله پروفسور چارلز رندال پال، بینانگذار و رئیس بیناد دیپلماسی دینی از کشور ایالات متحد با عنوان «مسابقه در خیر: اخلاق مسیحی برای مذاکره در امر اخلاقی» و 3. مقاله استاد محمدجعفر امیرمحلاتی، استاد مطالعات دینی در کالج اوبرلین با عنوان «ایمان برای دوستی».
ارائه مقاله آقای دکتر حسن بوسلیکی:
آقای دکتر بوسلیکی مقاله خود را با شرح سه محور مهم از آن ارائه کردند:
محور اول: نقاط آغاز و زمینهساز صلح جهانی در آموزههای اسلامی قرآن و سنت.
محور دوم: موانع صلح جهانی.
محور سوم: ارائه مدل و الگویی کارآمد برای برقراری صلح پایدار جهانی.
ایشان در شرح محور اول به تفصیل به توضیح مثالهایی از سیره نبوی (ص) به ویژه اقداماتی مثل شرکت آنحضرت در پیمان حلف الفضول پرداختند و مطلب را با بیان شواهدی برای قانون طلایی که مبنای اصل وفای به عهد است به پایان بردند.
برای شرح محور دوم (موانع صلح جهانی) این مسئله را پیش کشیدند که مهم آن است که بدانیم در برخورد با دوگانه حقوق .و مسئولیتهای جهانی، بحث اخلاق جهانی را از کدامیک از ایندو شروع کنیم. اقتضای هر یک از این دو موانعی است که من صلاح میدانم به جهت مراعات وقت فعلا به آنها نپردازم و اگر فرصت اضافهای داشتم به آنها برگردم. فعلا به نظرم میرسد که بحث مهمتر مربوط به ارائه الگویی کارآمد برای صلح جهانی است.
آقای دکتر بوسلیکی در مقام شرح محور سوم (ارائه الگو) به مقایسه سه مدل پیشنهادی با یکدیگر پرداختند: مدل اول: مدل پیشنهادی هانس کونگ که بر شناسایی اشتراکات ادیان تأکید میکند. مدل دوم: مدلی که در هنگامه اختلافات به جستجوی راه میانه میپردازد. مدل سوم: مدل پیشنهادی ما در این مقاله که بر دوگانه تشکیل سازمانهای بینالمللی بر اساس اشتراکات و تقویت اخلاقهای منطقهای استوار است، با تأکید بر رواداری به جای تقابل.
ارائه پروفسور چارلز رندال پال:
دکتر رندال پال مقاله خود را با این توضیح ارائه کردند که: در این مقاله، من در صدد بیان این نکته هستم که چگونه عشق مسیحایی - که به عنوان یک میل و عمل خداپسندانه در جهت خیر خود و دیگران تعریف میشود - میتواند مذاکره کنندگان دارای دیدگاههای مختلف درباره چیستی «خیر و خوب» را به نقاط مشترکی در بحث و مذاکره رهنمون شود.
همه میدانیم که اختلاف نظرهای جدی تاریخی بر سر آنچه عشق مسیحایی مستلزم آن است، به طرز طعنه آمیزی باعث بی اعتمادی، سوء نیت و انشعابات در فرقه های مسیحی شده است - و درگیری های مشابه بر سر خیر مشترک جوامع مذهبی همه سنت ها را از هم پاشیده است. کشمکشهای بین مذهبی بر سر منافع و خیرات مشترک در جوامع کثرتگرا به وجود میآیند که در آنها اولویتهای ارزشی و باورهای مقدس متفاوت، اغلب اجماع بر سر بهترین راه را تقریباً غیرممکن میسازد. اما من در مقام مواجهه با این تضادها، روش عشق مسیحایی را که از خواندن متون عهد جدید تفسیر می کنم، از روش اخلاقی (اصول و شیوههای مطرح در فرهنگهای مختلف) متمایز خواهم کرد. عیسی گفته است: «من راه، حقیقت و زندگی هستم. هیچ کس جز به وسیله من نزد پدر آسمانی نمی آید.» (N.T.، یوحنا ۱۴:۶) او نگفت: «من این اخلاق جهانی را به شما آموزش میدهم که اگر به آن توجه کنید، شکوفایی مسالمتآمیز را برای همه در دنیا و آخرت تضمین میکند.» بلکه عیسی ادعای شخصی تحریکآمیزی را مطرح کرد که «از من بیاموزید»؛ من به شما الهام خواهم کرد که بخواهید از روی عشق به خدا، حتی عشق به دشمنان خود عمل کنید.». به نظر میرسد عیسی میگوید که قوانین مذهبی یا نظامهای اخلاقی که به انسانها آموزش داده شده برای خواستههای عشق کافی نیست. آنها می توانند قوانینی را ارائه دهند که به انسان ها کمک میکند با وقار متقابل با یکدیگر رفتار کنند، اما تمایلی به عشق فعالانه در موقعیت های دشوار ایجاد نمیکنند - چرا که هیچ قانون یا اخلاقی دوست داشتن دشمن را توصیه نمیکند. او صراحتاً پیروانش را به چالش کشید تا از عشق او تقلید کنند، نه اینکه بر اساس اصول انتزاعی، عرفان باطنی یا نظام اخلاقی عقلانی زندگی کنند.
عهد جدید (مانند انجیل عبری و قرآن) از زمانی که برای اولین بار منتشر شد برای تئوری اخلاقی منسجم مورد کاوش قرار گرفته است، اما برای اعلام این که خدا برای نجات ساکنان آن از مرگ و گناه وارد جهان بشری شده است، تدوین یافته بود. این کتاب نه راهنمای زندگی اخلاقی و شرافتمندانه بود و نه متن پایهای موعودباورانه در فعالیت های سیاسی غیرخشونت آمیز. بلکه شاهد مکتوبی بود بر اینکه بالاترین خیر، عشق مسیحایی است.
ارائه استاد محمدجعفر امیرمحلاتی
استاد امیر محلاتی مطالب مقاله خود را به این صورت خلاصه کردند که گفتند: عرض بنده این است که اول وضعیت جهان را نگاه کنیم و بینیم که ما برای چه جهانی داریم نسخه میپیچیم. جهان ما دچار سه فروپاشی است: بحران محیط زیستی، بحران جنگهای متعددی مثل اوکراین و مثل غزه، و بحران آوارگی هفتاد هشتاد میلیونی انسانها و تنهایی انسانها. یعنی ما در وضعیتی به سر میبریم که انسانها یا مشغول دیگرکشی هستند یا خودکشی. ما برای چنین جهانی نسخه میپیچیم و بنابر این باید سعی کنیم تا در یک فضای ایدهآلی صحبت نکنیم. با توجه به این نکته و با توجه به آنچه در جهان مقدور است از لحاظ سازمانهایی که در جهان موجود هستند تحت عنوان سازمانهای بینالمللی، اینها چه سازوکارهایی را میتوانند در نظر داشته باشند برای بهبود روابط انسانی در جهان، خلاصه عرض بنده این است که ادیان ابراهیمی سعی کردهاند در سه مرحله صلح به صورت گسترده مشارکت کنند و سازوکارهایی را معرفی کنند: ما صلح را تقسیم میکنیم به سه مرحله: صلح ابتدایی، صلح متوسطه و صلح متعالی. صلح ابتدایی عبارت است از آتشبس و خودداری از جنگ. در این بخش هم مسیحیت و هم اسلام مشارکتهای بسیار مهمی داشته تحت عنوان «اخلاق مهار جنگ». نتیجه این مشارکتها به تدوین کدها و سازوکارهایی برای سازمانهایی بینالمللی شده است. مرکز پژوهشی مجد شیراز مشغول تدوین شش جلد کتاب در همین زمینه است. اخلاق مهار جنگ حد اکثر ما را به آتشبس میرساند، از این مرحله به بالا ما به نفرت زدایی میاندیشیم که ما را به نقطه بیتفاوتی میرساند. این مرحله مربوط میشود به اخلاق پوزش و بخشایش یا عذر و عفو. باز هم مسیحیت و هم اسلام ورود بسیار جدی در این مرحله داشتهاند.
اما سوال این است که مسیحیت و اسلام در اخلاق پوزش و بخشایش چقدر در جهان موفق بودهاند؟ عرض بنده این است که متأسفانه در این بخش توفیق زیادی نداشتهاند. یعنی نتوانستهاند اخلاق میانه را به صورت کدگذاری شده و اجرایی وارد ساز و کار روابط بینالملل بکنند. و حال آنکه این اخلاق میانه که اخلاق عذر و عفو باشد تازه ما را به نقطه صفر میرساند. یعنی انسانها از لحاظ جنگ و صلح با این اخلاق به نقطهای میرسند که نه به هم علاقه دارند و نه از هم متنفرند.
مرحله بعدی که صلح متعالی است عبارت است از اخلاق دوستی. برای این مرحله اسلام و مسیحیت گزارههای بسیار مهمی دارند، اما هنوز نتوانستهاند آن را به صورت سازوکارهای اجرایی و کاربردی وارد روابط بینالملل بکنند. بحث بنده این است که برای این مرحله ما نیازمند یک سازوکار هستیم. در سال 2017 در بیروت بیانیهای توسط کمیسیون حقوق بشر تصویب شد تحت عنوان religions for right (مذاهب در خدمت حقوق). بحث آن بیانیه این بود که چگونه مذهب و حقوق بشر میتوانند یکدیگر را تکمیل کنند. جانمایه سخنان امروز من این است که برای این کار ما نیازمند بیانیه دیگری هستیم تحت عنوان faith for friendship (مذاهب در خدمت دوستی جهانی). من زمینههای این بحث را در این مقاله معرفی کردهام. هم در منابع اولیه یعنی در آیات و احادیث و هم در منابع ثانویه، یعنی کار فلاسفه اخلاق.
گزارش پانل دوم دومین کمیسیون همایش بینالمللی مطالعات تطبیقی اخلاق در اسلام و مسیحیت
با موضوع: اخلاق مثبت جهانی در اسلام و مسیحیت
تاریخ: دوشنبه 14 اسفند 1402
با ارائه سه مقاله: ۱. مقاله آقای پیتر سنسیگ، کشیش مبلغ صلح از طرف کلیسای منونایت با عنوان «اخلاقیات برقراری صلح بر مبنای کتاب مقدس». ۲. مقاله استاد محمد لگنهاوسن، استاد فلسفه و دینشناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) با عنوان «تواضع خردمندانه » و 3. مقاله پروفسور دنیس کوئن، استاد و مشاور دینی و اخلاقی کلیسای منونایت عنوان «هرمنوتیک کتاب مقدس و اخلاق جنگ و عدم خشونت: مطالعه موردی پاسخ مسیحیان آمریکایی به جنگ در ویتنام».
ارائه آقای دکتر پیتر سنسنیگ:
حضرت عیسی مسیح پس از تعمید بلافاصله به بیابان رفتند و برای نماز و روزهداری شروع به خدمت کردند و درواقع خدمت خود را از بیابان شروع کردند و در آنجا با یک نوع وسوسه قدرت مواجه شدند ولی این آزمون را با موفقیت گذراندند و حواریون ایشان برای به دستآوردن قدرت و تسلط بر ممالک، ایشان را ترغیب میکردند ولی ایشان حواریون خود را به دوراندیشی فراخواندند و از آنها خواستند که به خدمت بپردازند و نه به سلطه. مقاله من ریشه های صلح گرایی را در عهد عتیق و جدید بررسی میکند در کلیت عهدين راجع به صلح دو نکته قابل توجه است اول آن که در عهدین صلح با طرد خشونت حاصل میشود و نه با خشونت بیشتر اساساً با خشونت نمی توان خشونت را زدود. نکته دوم آن که بر خلاف دیدگاه رایج که جنگ را به قصد پیروزی پی میگیرد؛ هدف یک صلح طلب غلبه و پیروزی بر دشمن نیست بلکه تحقق آشتی و صلح هدف اوست.
مهمترین نکات مقاله آقای سنسنیگ عبارتند از:
در الهیات منونایت صلح و آشتی کار خداست و از اوصاف اوست از این رو انسان هم باید به اخلاق الاهی متخلق باشد و به دنبال صلح و آشتی باشد.
جنگها اساساً پدیده هایی عمیقاً مذهبی هستند و این افراط دینی است که باعث می شود فرد همنوع خودش را بکشد.
از منظر عهدین بهشت عدن تصویری از قصد خدا از آفرینش جهان است حالتی هماهنگ و بدون خشونت که شرایط شکوفایی انسان را فراهم میکند اولین گناه در عهدین خشونت قابیل در برابر هابیل بود.
هرگونه بررسی صلح در کتاب مقدس باید تکلیف جنگها در عهدین و حتی سفارش به جنگ در کتاب مقدس را مشخص کند آیات خشونت در کتاب مقدس به چه معناست؟ بنابراین اولین پرسش این است که آیا میتوان در کتاب مقدس برای جنگ تأییدی پیدا کرد؟ ویژگیهایی مشترک جنگها در کتاب مقدس این موارد است:
- . جنگجوی اولیه و اصلی خود خداست و بنابراین جنگ اولاً یک کار بشری نیست اگر چه گاهی مأموریت جنگ می یابد ولی جنگ وصف خداست پس شیوه جنگیدن را هم خدا معلوم می کند و بشر نمی تواند از پیش خود در آغاز جنگ و نحوه آن دخالت کند. به همین دلیل گاهی خدا گفته است که با یاری فرشتگان جنگ خواهد کرد.
- این خداست که آغاز جنگ را اعلام میکند. تصمیم به جنگ اساساً یک شأن بشری و از تصمیمات پادشاهان و رهبران نیست بلکه صرفاً کار خداست در عهدین از تکیه بر ارابه ها نهی شده و مذموم دانسته شده که کنایه از قدرت بشری و انسانی در جنگ است.
- ، نتیجه نبرد به نیروی انسانی بستگی ندارد گاهی خدا تنها رزمنده است و خلق الله فقط تماشاگر و منتظرند حتی زمانی که انسانها نقشی در نبرد دارند این نقش فرعی است. استراتژی برتر ارتش بزرگتر با تجهیزات پیشرفته از نظر فناوری نقش مهمی در دستیابی به پیروزی ندارند گفته شد که نماد قدرت و فن آوری نظامی در کتاب مقدس ارابه است. اما ارابه ها به عنوان نشانه امتناع از ایمان به خدا عموماً توسط پیامبران محکوم می شوند، تا جایی که به بنی اسرائیل دستور داده شده است که ارابه های دشمنان خود را به جای استفاده از آنها بسوزانند. توکل به خدا یعنی امتناع از اعتماد به نیروی انسانی و تکنولوژی نظامی
- . نکته آخر هم این که کتاب مقدس نشان میدهد که جنگ کسانی را که درگیر آن می شوند. آلوده می کند. حتی زمانی که جنگ توسط خدا فرمان داده شده باشد مشارکت کنندگان را «نجس» می سازد.
ارائه آقای دکتر لگنهاوسن:
آقای دکتر لگنهاوسن با این جمله ارائه خود را آغاز کردند که بنا ندارند به ارائه تفصیلی آنچه در مقاله آمده است بپردازند، چون خیلی وقتگیر خواهد بود. ولی نکاتی را اینجا متذکر میشوم که دیری است دغدغه ذهنی من بوده است. آنگاه در ادامه گفتند: بحثی وجود دارد درباره تواضع عقلی. من تفاوت میگذارم میان تواضع عقلی و تواضع اخلاقی. از میان چهار فضیلت مشهور اخلاقی، میگویند شجاعت و اعتدال فضیلتهای اخلاقی هستند، حکمت فضیلتی عقلی است و عدالت شامل همه فضایل میشود. وقتی درباره تواضع بحث میکنند میگویند تواضع دو نوع داریم: یک نوع تواضع داریم که در رفتار با دیگران است؛ این اخلاقی است. ولی یک تواضعی هم داریم که عقلی است. سوال من این است که این تواضع عقلی چیست؟ مباحثات زیادی در میان فیلسوفان و روانشناسان در این باره درگرفته است. بعضی میگویند ارزشیابی عقلی که درباره توانمندیهای عقل خودمان، این نباید بیش از حد باشد. ما باید تواضع داشته باشیم در ارزشیابی توان عقلی خودمان. بعضی میگویند نه این درباره توانمندی نیست، بلکه درباره اهمیت است. نباید فکر کنیم که افکار ما اهمیتی بیش از افکار همه دیگران دارد. من در مطالعات بعدی خودم به این نتیجه رسیدم که هیچدام از این دو نظر درست نیست. به نظر من علاوه بر آنچه این دو نظر میگویند باید این را هم اضافه کنیم که نباید دیگران را ناچیز بدانیم. دیدگاه بنده این است که اگر میخواهیم از تکبر عقلی پرهیز کنیم باید حتی اگر میدانیم که حرف ما درست است در ارتباط با کس دیگری که فکر میکنیم اشتباه میکند، این تصور را داشته باشیم که چون او فرد عاقلی است و با فکرش به آن نتیجه رسیده است، پس حق دارد که آنطور فکر کند.
من برای اثبات دیدگاه خود درباره تواضع عقلی از مثال مباهله استفاده میکنم. به نظر بنده آنطوری که ما به ویژه ما شیعیان از داستان مباهله هر ساله در روز مباهله استفاده میکنیم، پر از تکبر است! ما میگوییم این روز پیروزی اسلام بر مسیحیان است. مسیحیان میدانستند که دروغ میگویند و لذا ترسیدند و حاضر نشدند که دعای لعنت را قبول کنند. به نظر بنده این تفسیر اشتباه است. تفسیر بهتر این است که بگوییم این مسیحیان نمیدانست حضرت رسول (ص) واقعاً پیامبر است یا نه. فکر میکردند شاید او دروغ میگوید. وقتی که دیدند او همراه دختر و داماد و نوههایش آمد و میدانستند که این همراهان چقدر عزیز هستند برای آن حضرت، مطمئن شدند که او دروغ نمیگوید. ولی همچنان قانع نشدند که او پیامبر است. گفتند به جای مباهله معامله کنیم، مذاکره کنیم و به توافق برسیم. و طبق برخی روایات نتیجه مذاکرات این شد که پیامبر (ص) فرمودند من جان شما، مال شما و دین شما را تضمین میکنم. و مسلمانان حق ندارند تعرضی به جان، مال و حتی کلیساهای شما داشته باشند.
من میخواهم از این ماجرا در دو جهت استفاده کنیم: یکی تواضع عقلی است که ما باید داشته باشیم. و باید فکر کنیم که مسیحیان در فکرشان ولو فکر غلطی بود حق احترام داشتهاند. دوم اینکه ما باید از پیامبر اسلام عبرت بگیریم که ایشان درحالی که میدانست خودش پیامبر خداست و میدانست که آن مسیحیان اشتباه میکنند، آنان را مجبور به پذیرش نمیکند بلکه به آنها آزادی میدهد که مطابق فکر خودشان اعتقاد داشته باشند و عمل کنند.
ارائه پروفسور دنیس کوئن:
پروفسور دنیس کوئن که مقاله خود را به صورت برخط و آنلاین از شیکاگو ارائه کردند با مبنا قرار دادن ماجرای جنگ ویتنام مقاله خود را آغاز کردند که راجع به آن جنگ دو رهبر بزرگ کلیسای مسیحی دو تفسیر کاملاً متفاوت از متن کتاب مقدس داشتند. یک تفسیر به نفع ادامه جنگ در ویتنام بود تا از بین بردن کمونیسم در ویتنام توسط آمریکا. این تفسیر از کشیش بیلی گراهام، بشارتگر مسیحی در آن دوران بود. و تفسیر کاملاً متقابل و متعارض او از کشیش مارتین لوتر کینگ، رهبر حقوق مدنی آمریکا که ادامه حضور آمریکا در ویتنام را بر خلاف آموزههای کتاب مقدس میداند. این دو فراز متعارض از گفتههای این دو رهبر دینی است: بیلی گراهام درست در زمان تشدید حضور نظامی آمریکا در ویتنام میگوید: «من هیچ همدلی با آن روحانیونی ندارم که ایالات متحد را ترغیب به خروج از ویتنام میکنند؛ کمونیسم باید در جایی متوقف شود». در حالی که مارتین لوتر کینگ درست در همان زمان و در همان جامعه میگوید: «من نمیخواهم بنشینم و شاهد تشدید جنگ باشم و سکوت کنم. اگر جهان ما جهانی است که یکسانی در نژاد را نمیپذیرد، نمیتوانیم سخن از یکسانسازی نژاد بگوییم». دنیس کوئن از لحاظ کلامی، مبانی تفسیری کتاب مقدس و از لحاظ روانشناسی اخلاق این دو کشیش را با هم مقایسه میکند تا نشان دهد کدام مبانی منجر به قرائت جنگطلبانه اول و کدام مبانی منجر به قرائت صلحطلبانه دوم میشوند.
دکتر دنیس کوئن در مقام ارائه مقاله تأکید بر این نکته داشتند که مقایسه این دو رهبر مسیحی از بعد روانشناختی و روانشناسی اخلاق برای او اهمیت بیشتری دارد. در روانشناسی اخلاق مراحل مختلف تحول اخلاقی شمرده شده است، این تحولات برخی شناختی و اندیشهای است و برخی احساسی و انگیزشی است. مرحله سوم مرحلهای است که شخص احساس اعتماد به نفس میکند و فکر میکند که میتواند جنگنده و مهاجم باشد و در صدد اثبات موضع خود باشد. در مرحله چهارم تحول شخصیت، ترس و پرهیز در وجدان آدمی ظهور میکند. و گاهی میخواهد از طریق حمایت خداوند بر ترس خود فائق بیاید. چنین ترسی در زندگی اجتماعی کم کم تبدیل میشود به نیاز به یک نظم قوی در اجتماع و این نظم قوی و مطلق مستلزم اطاعت مطلق است و ترجمه میشود به نظام سیاسی و حکومتی که البته توجیه کننده جنگ هم هست و نیازمند فداکاری برای آن نظم و حکومت. هر کسی که با این نظم اجتماعی مخالفت میکند، به عنوان خائن تلقی میشود و بر اساس اتهام اینکه تو نظم را به هم میزنی تبدیل به دشمن میشود و قابلیت پیدا میکند برای سرکوب شدن. اما در مرحله پنجم رشد و تحول اخلاقی جامعه قدری احساس امنیت میکند و اجازه پلورالیسم و چند صدایی بودن میدهد. اجازه اخلاقی برای رقابت در این مرحله منجر میشود به اینکه جنگ هم توجیه میشود به این که من میتوانم رقابت کنم و در این رقابت سلطه پیدا کنم. اما یک مرحله بالاتر یعنی مرحله ششم رشد اخلاقی مرحلهای است که انسان متوجه وابستگیهای متقابل میشود در زندگی اجتماعی و اینکه نمیتواند به تنهایی زندگی کند. این مرحلهای است که رهبری مثل مارتین لوتر کینگ در آن قرار دارد. او دریافته است که ما از نظر جهانی به یکدیگر وابستگی متقابل داریم. اگر این وابستگی را درک نکنیم منجر به فنای متقابل میشود. در حالی که بیلیگرام معرف شخصیتی است که در مرحله سوم تحول و رشد اخلاقی مانده است که معتقد به نظم مطلق در محدوده کشور و جامعه خود است. حفظ نظم مطلق و اطاعت محض از نظام حاکم او را بر آن میدارد که جنگ ویتنام را کاملاً توجیه کند. اما مارتین لوتر کینگ در مرحله هفتم تحول اخلاقی شخصیت قرار دارد که معتقد به وابستگی متقابل جهانی است و بر این مبنا جنگ را نمیتواند توجیه کند.
محمدتقی اسلامی